به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله سید احمد خاتمی از اساتید حوزه علمیه قم در ادامه تبیین بحث «فقه حکومتی» به بررسی بخش دیگری از ادله وجوب حفظ نظام در حوزه سیاسی پرداخت.
برش هایی از درس این استاد حوزه در ذیل می آید؛
يَا هِشَامُ، لَا دِينَ لِمَنْ لا مُرُوءَةَ لَهُ، وَ لَا مُرُوءَةَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِي لَايَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِهِ خَطَراً، أَمَا إِنَ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ، فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا. (الكافي، ج1، ص: 40)
گفتیم قاعده حفظ نظام در حوزه های مختلفی قابل بررسی است.
این مسأله در حوزه اقتدار نظامی و حوزه سیاسی بحث و بررسی شد و گفته شد که در حوزه سیاسی تمام عهدنامه مالک اشتر منشور حفظ حکومت است.
ارزش فقهی عهد نامه مالک اشتر
متن نهج البلاغه گواهی می دهد که از جانب مولا علی علیه السلام صادر شده است.
اصولاً ما برای ارزیابی حدیث راه هایی داریم که بررسی سند یکی از راه ها است اما متن مستحکم هم یکی از راه های ارزیابی است.
متن نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و زیارت جامعه کبیره گواهی می دهند که از جانب معصوم صادر شده است و غیر معصوم توان این کار را ندارد؛ بنابر این نیازی نیست که دنبال سند باشیم ولی عهدنامه دارای سند معتبر حدیثی نیز است که می توان بر اساس آن فتوا داد.
سند عهد نامه به اصبغ بن نباته می رسد که از خواص اصحاب مولا علی علیه السلام بود و بعد از حضرت نیز زنده بود و راوی عهد مالک اشتر است و نیز وصیت حضرت به محمد بن حنفیه را هم روایت کرده است.
و من كلام له (ع) لابنه محمد ابن الحنفية لما أعطاه الراية يوم الجمل:
تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَا تَزُلْ عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَه. (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 55)
( حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ جمل سال 36 هجرى روز پنجشنبه 15 جمادى الآخر هنگام دادن پرچم به دست فرزندش محمد حنفيّه فرمود)
اگر كوه ها از جاى كنده شوند تو ثابت و استوار باش، دندان ها را برهم به فشار ، كاسه سرت را به خدا عاريت ده، پاى بر زمين ميخكوب كن، به صفوف پايانى لشكر دشمن بنگر، از فراوانى دشمن چشم بپوش، و بدان كه پيروزى از سوى خداى سبحان است.
عهدنامه مالک اشتر طبق سند شیخ طوسی
شیخ طوسی سلسله سند عهد مالک اشتر را چنین روایت می کند: أخبرنا بالعهد، ابن أبي جيد - علی بن احمد بن محمد بن ابی جید- لم تذکر بمدح و لا ذم صریحا.
ابن ابی جید از مشایخ نجاشی بوده و او هم کسی است که مقید است به جز از ثقات روایت نداشته باشد. به عبارتی ابن ابی جید دارای توثیق عام است و از مشایخ نجاشی است و از مشایخ شیخ طوسی نیز محسوب می شود.
نجاشی -احمد بن علی بن احمد بن عباس بن محمد بن عبدالله بن نجاشی- معاصر شیخ طوسی بوده و تفاوت او با شیخ این است که مرحوم طوسی صاحب فنون بود اما نجاشی متخصص رجال بود بنابر این در علم رجال دقیق تر از شیخ طوسی است.
عن محمّد بن الحسن، عن الحميري، عن هارون بن مسلم و الحسن بن ظريف جميعا، عن الحسين بن علوان الكلبي، عن سعد بن طريف، عن الأصبغ بن نباته، عن أمير المؤمنين عليه السّلام.
(فهرست كتب الشيعة و أصولهم و أسماء المصنفين و أصحاب الأصول (للطوسي) ( ط - الحديثة)، النص، ص: 88)
* دستورالعمل حفظ نظام از نگاه مولا علی علیه السلام در حوزه سیاسی
الف) قانون مداری؛
ب) مساوی بودن افراد در برابر قانون؛
ج) جلوگیری از رانت خواری.
و من خطبة له (ع) عند خروجه لقتال أهل البصرة، و فيها حكمة مبعث الرسل، ثم يذكر فضله و يذم الخارجين
قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع بِذِي قَارٍ وَ هُوَ يَخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ لِي مَا قِيمَةُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِيمَةَ لَهَا فَقَالَ ع وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا ثُمَّ خَرَجَ فَخَطَبَ النَّاسَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ [سُبْحَانَهُ] بَعَثَ مُحَمَّداً ص وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً وَ لَا يَدَّعِي نُبُوَّةً فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ وَ اطْمَأَنَّتْ صَفَاتُهُمْ أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَفِي سَاقَتِهَا حَتَّى [وَلَّتْ] تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا مَا [ضَعُفْتُ] عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ وَ إِنَّ مَسِيرِي هَذَا لِمِثْلِهَا فَلَأَنْقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ مَا لِي وَ لِقُرَيْشٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ وَ إِنِّي لَصَاحِبُهُمْ بِالْأَمْسِ كَمَا أَنَا صَاحِبُهُمُ الْيَوْمَ وَ اللَّهِ مَا تَنْقِمُ مِنَّا قُرَيْشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا عَلَيْهِمْ فَأَدْخَلْنَاهُمْ فِي حَيِّزِنَا فَكَانُوا كَمَا قَالَ الْأَوَّلُ-
أَدَمْتَ لَعَمْرِي شُرْبَكَ الْمَحْضَ صَابِحاً وَ أَكْلَكَ بِالزُّبْدِ الْمُقَشَّرَةَ الْبُجْرَا
وَ نَحْنُ وَهَبْنَاكَ الْعَلَاءَ وَ لَمْ تَكُنْ عَلِيّاً وَ حُطْنَا حَوْلَكَ الْجُرْدَ وَ السُّمْرَا
(نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 76)
(در سال 36 هجرى به هنگام عزيمت به شهر بصره، جهت جنگ با ناكثين در سرزمين ذى قار، فرمود)
«ابن عباس مى گويد در سرزمين «ذى قار»، خدمت امام رفتم كه داشت كفش خود را پينه مى زد، تا مرا ديد، فرمود: قيمت اين كفش چقدر است؟ گفتم بهايى ندارد. فرمود: به خدا سوگند! همين كفش بى ارزش نزد من از حكومت بر شما محبوب تر است مگر اينكه حقّى را با آن به پا دارم، يا باطلى را دفع نمايم. آنگاه از خيمه بيرون آمد و براى مردم چنين خطبه خواند»
همانا خداوند هنگامى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را مبعوث فرمود كه هيچ كس از عرب، كتاب آسمانى نداشت و ادّعاى پيامبرى نمى كرد. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم مردم جاهلى را تا به جايگاه كرامت انسانى پيش برد و به رستگارى رساند، كه سر نيزه هايشان كندى نپذيرفت و پيروز شدند و جامعه آنان استحكام گرفت.
به خدا سوگند! من از پيشتازان لشكر اسلام بودم تا آنجا كه صفوف كفر و شرك تار و مار شد. هرگز ناتوان نشدم و نترسيدم، هم اكنون نيز همان راه را مى روم، پرده باطل را مى شكافم تا حق را از پهلوى آن بيرون آورم.
مرا با قريش چه كار. به خدا سوگند! آن روز كه كافر بودند با آنها جنگيدم، و هم اكنون كه فريب خورده اند، با آنها مبارزه مى كنم. ديروز با آنها زندگى مى كردم و امروز نيز گرفتار آنها مى باشم. به خدا سوگند! قريش از ما انتقام نمى گيرد جز به آن علّت كه خداوند ما را از ميان آنان برگزيد و گرامى داشت. ما هم آنان را در زندگى خود پذيرفتيم، پس چنان بودند كه شاعر گفته است:
«به جان خودم سوگند! هر صبح از شير صاف نوشيدى. و سر شير و خرماى بى هسته خوردى. ما اين مقام و عظمت را به تو بخشيديم در حالى كه بلند مرتبت نبودى. و در اطراف تو با سواران خود تا صبح نگهبانى داديم و تو را حفظ كرديم»
فرازی دیگر از عهد مالک اشتر
وَ أَلْزِمِ الْحَقَ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ كُنْ فِي ذَلِكَ صَابِراً مُحْتَسِباً وَاقِعاً ذَلِكَ مِنْ قَرَابَتِكَ وَ [خَوَاصِّكَ] خَاصَّتِكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْكَ مِنْهُ فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِكَ مَحْمُودَة. (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 441)
حق را به صاحب حق، هر كس كه باشد، نزديك يا دور، بپرداز، و در اين كار شكيبا باش، و اين شكيبايى را به حساب خدا بگذار، گر چه اجراى حق مشكلاتى براى نزديكانت فراهم آورد، تحمّل سنگينى آن را به ياد قيامت بر خود هموار ساز.
نصیحت به خلیفه دوم
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِعُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ ثَلَاثٌ إِنْ حَفِظْتَهُنَّ وَ عَمِلْتَ بِهِنَّ كَفَتْكَ مَا سِوَاهُنَّ وَ إِنْ تَرَكْتَهُنَّ لَمْ يَنْفَعْكَ شَيْءٌ سِوَاهُنَّ قَالَ وَ مَا هُنَّ يَا أَبَا الْحَسَنِ قَالَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ الْحُكْمُ بِكِتَابِ اللَّهِ فِي الرِّضَا وَ السَّخَطِ وَ الْقَسْمُ بِالْعَدْلِ بَيْنَ الْأَحْمَرِ وَ الْأَسْوَدِ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ لَعَمْرِي لَقَدْ أَوْجَزْتَ وَ أَبْلَغْتَ.
(تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)، ج6، ص: 227)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: امير المؤمنين علیه السلام به عمر بن خطاب فرمود: سه چيز است كه اگر آنها را در نظر داشته باشى و به آنها عمل كنى، تو را از پرداختن به چيزهاى ديگر بي نياز مى كنند، و اگر آنها را فروگذارى، چيز ديگرى براى تو سودى نخواهد داشت. پرسيد: «اى ابو الحسن! آنها چيست؟» گفت: «برپاداشتن حدود بر كسان دور و نزديك، و حكم كردن طبق كتاب خدا در حال خرسندى و خشمناكى، و تقسيم كردن عادلانه اموال ميان سرخ و سياه».
عمر گفت: «به جان خودم سوگند كه كوتاه گفتى و تمام گفتى».
برخی نزدیکان برای حکومت ها آفت زا هستند ولی مولا علی علیه السلام به طور قاطع در مقابل رانت خواری ایستادند.عقیل 20 سال بزرگتر است و 3 بار در دوره حکومت مولا درخواست امتیاز کرد و هر سه بار با پاسخ منفی مواجه شد.
برخورد حضرت با عقیل بن أبی طالب
عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَمَّا وَلِيَ عَلِيٌّ ع صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ إِنِّي وَ اللَّهِ لَا أَرْزَؤُكُمْ مِنْ فَيْئِكُمْ دِرْهَماً مَا قَامَ لِي عِذْقٌ بِيَثْرِبَ فَلْيَصْدُقْكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَ فَتَرَوْنِي مَانِعاً نَفْسِي وَ مُعْطِيَكُمْ قَالَ فَقَامَ إِلَيْهِ عَقِيلٌ فَقَالَ لَهُ وَ اللَّهِ لَتَجْعَلَنِّي وَ أَسْوَدَ بِالْمَدِينَةِ سَوَاءً فَقَالَ اجْلِسْ أَ مَا كَانَ هَاهُنَا أَحَدٌ يَتَكَلَّمُ غَيْرُكَ وَ مَا فَضْلُكَ عَلَيْهِ إِلَّا بِسَابِقَةٍ أَوْ بِتَقْوَى.
(الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص: 182)
ابوعبدالله صادق (ع) گفت: آن روز كه على (ع) به خلافت رسيد بالاى منبر رفت و پس از حمد و ثناى خدا گفت: اى مردم، مادام كه در مدينه يك درخت خرما دارم از بودجه شما مصرف نمىكنم، حتى يك درهم؛ درست فكر كنيد، من كه از خود دريغ مىكنم آيا به شما بى دريغ خواهم داد؟ عقيل برادر على برخاست و گفت: مى بينم كه مرا با يك سياه حبشى برابر خواهى كرد. على (ع) گفت: بنشين، جز تو ديگرى نبود كه اعتراض كند؟ تو بر سياه حبشى چه امتيازى دارى؟ مگر به سابقه ايمان يا پرهيز و تقوا؛ همين ايمان و تقوا حكم مى كند كه با ديگران برابر باشى.
برخورد مولا علی علیه السلام با عبدالله بن جعفر
عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ أَنَّهُ قَالَ: قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِعَلِيٍّ ع يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوْ أَمَرْتَ لِي بِمَعُونَةٍ أَوْ نَفَقَةٍ فَوَ اللَّهِ مَا عِنْدِي إِلَّا أَنْ أَبِيعَ بَعْضَ عَلُوفَتِي قَالَ لَهُ: «لَا وَ اللَّهِ مَا أَجِدُ لَكَ شَيْئاً إِلَّا أَنْ تَأْمُرَ عَمَّكَ أَنْ يَسْرِقَ فَيُعْطِيَكَ»
(الغارات (ط - القديمة)، ج1، ص: 43)
عبداللَّه بن جعفر، به علي عليه السلام گفت: اي امير مؤمنان! دستور ده به من كمك شود، يا خرجي دهند. به خدا سوگند، چيزي ندارم، مگر آن كه مقداري از علوفه هايم را بفروشم. حضرت به او فرمود: «نه؛ به خدا سوگند، چيزي برايت نمي بينم، مگر آن كه دستور دهي عمويت دزدي كند و به تو ببخشايد!».
برخورد امیر المؤمنین علیه السلام با خواهرش أم هانی
دَخَلَتْ عَلَيْهِ أُخْتُهُ أُمُّ هَانِئٍ بِنْتُ أَبِي طَالِبٍ فَدَفَعَ إِلَيْهَا عِشْرِينَ دِرْهَماً فَسَأَلَتْ أُمُّ هَانِئٍ مَوْلَاتَهَا الْعَجَمِيَّةَ فَقَالَتْ كَمْ دَفَعَ إِلَيْكِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَتْ عِشْرِينَ دِرْهَماً فَانْصَرَفَتْ مُسْخِطَةً فَقَالَ لَهَا انْصَرِفِي رَحِمَكِ اللَّهُ مَا وَجَدْنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ فَضْلًا لِإِسْمَاعِيلَ عَلَى إِسْحَاق. (بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج40، ص: 106)
اُمّ هانی، خواهر امام علی علیه السلام، نزد آن حضرت آمد و امام (ع) بیست درهم از مال بیت المال به او داد؛ سپس کنیز ام هانی که عجم بود، نزد حضرت آمد و به او نیز بیست درهم داد. ام هانی برآشفت و به امام گفت: باید به من پول بیشتری بدهی. امام (ع) پاسخ داد: من در قرآن دقت کردم؛ ولی هیچ امتیازی بین فرزندان اسماعیل(اعراب) و فرزندان اسحاق(غیر اعراب) نیافتم.
شنیدن حرف های مردم
بنیانگذار صندوق های پیشنهاد و انتقاد، خود مولا علی علیه السلام است.
* صبح الأعشى: أوّل من اتّخذ بيتاً تُرمى فيه قِصَص أهل الظلامات أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب (رضي الله عنه).
صبح الأعشى: نخستين كسى كه مكانى را بنياد كرد كه در آن، شكوه از ستمگران افكنده مى شد، امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام بود.
حتی برخی مردم ناسزا می نوشتند و در آن صندوق ها قرار می دادند.
* الأوائل عن محمّد بن سيرين: اتّخذ عليّ بيتاً يُلقي الناس فيه القِصَص، حتى كتبوا شتمه فألقوه فيه، فتركه.
الأوائل- به نقل از محمد بن سيرين-: على عليه السلام، خانه اى بنياد كرد كه مردم، نوشته هايشان را در آن مى افكندند، تا آن كه برايش دشنام نوشتند و در آن افكندند. آن گاه، آن را كنار گذارد.
(موسوعة الإمام علي بن أبي طالب (ع) في الكتاب والسنة والتاريخ، ج: 4 ، ص 244)